فیلم و سریال, سینما, نقد و بررسی

Severance | یک کلام، خوب یا بد؟

lazy

 

تابحال از خودتان پرسیدید من کی هستم؟ خود درونی من آیا شخص دیگری است؟ او هم زندگی می‌کند؟ آیا او زن و بچه دارد؟ واقعا شما کی هستید؟

بگذارید خیالتان را راحت کنم. این مقاله درمورد این است که چرا هر شخصی باید یکبار هم که شده سریال Severance را مشاهده کند و اگر آن را نبیند، نصف عمر که چه عرض کنم، تمام عمرش بر فنا است! (البته از نظر من)

 

مثل هرروز دیگری از هفته، داشتم در سایت های مختلف به دنبال سریال های جدید می‌گشتم. راستش را بخواهید چیزی از این سریال نشنیده بودم اما در تیک‌تاک آن را زیاد دیده بودم و حدودا هرروز هم در برنامه پخش های هفتگی سایت ها در بخش روز جمعه آن را می‌دیدم. یک‌بار تصمیم گرفتم که ببینم موضوع آن چیست. اول که پوستر را دیدم، گفتم احتمالا به این سریال یک فرصت بدهم؛ بعد از خواندن چکیده‌ای از داستان، با خود گفتم که: «نه، تحت هر شرایطی باید این را ببینم.»
این سریال، هر قسمت جوری شما را هیجان زده می‌کند که در انتظار قسمت بعد قطعا در پوست خود نمی‌گنجید. برای من هم همینطور بود، کل سریال را تا آخرین قسمتی که منتشر شده است را در سه روز دیدم و الان می‌توانم بگویم ساعتی در روز نیست که فکر آن از ذهنم بیرون برود. هر قسمتی که گذشت، این سریال دهان من را باز کرد، اما آیا باز کردن به معنای فحش دادن یا به وجد آمدن؟ بدون اتلاف وقت بیشتر، با من همراه باشید تا به جواب این سوال برسیم.

سریال Severance در سبک ترسناک، علمی-تخیلی، روانشناختی و دست گذاشتن بر روی مباحث جامعه، هیجانی و معمایی، سریالی است که توسط apple tv+ ساخته شده و در همین لحظه فصل اول آن با ۹ قسمت تمام شده و فصل دوم آن با انتشار هفتمین قسمت، همچنان ادامه دارد. داستان این سریال درمورد شرکتی است که مردم با کار کردن در آنجا ذهن خود را به دو بخش تقسیم میکنند. بخش بیرونی هنگامی که به محل کار میرود سوار آسانسوری میشود و بالا می رود و بعد از آن تمام خاطراتش درمورد شخصیت بیرونی خود را فراموش می کند. وقتی هم که میخواهد به خانه برگردد دقیقا همین اتفاق تکرار می شود و کارمندان هیچ ایده ای ندارند مشغول به چه کاری بودند و چه اتفاقاتی رخ داده است.

 

Severance TV show

 

سریال Severance که بودجه زیادی برای هر کدام از فصل های آن توسط apple tv در نظر گرفته شده است، در هر بخش یک شگفتی از خود برجای می‌گذارد. این سریال به طرز عجیب و باورنکردنی و غیر قابل توصیفی بیننده را جذب خود می‌کند و هر قسمت با پایان خارق‌العاده خود بیننده را به اندیشیدن وادار می‌کند و فکر اینکه در قسمت بعد چه خواهد شد از ذهن مخاطب بیرون نمی‌رود. این موضوع برای لحظات درون سریال هم صدق می‌کند. این روزها اکثرا فیلم و سریال ها در اواسط آن کمی خسته کننده می‌شوند یا به اصطلاح پیسینگ یا همان روند پیشرفت داستان اذیت کننده هستند اما Severance به نحوی شما را درگیر می‌کند که در کل این دو فصل حتی ثانیه‌ای هم چنین حسی نخواهید کرد.

داستان پیچیده و قابل درک که در بهترین حالت ممکن خود به شکل درآمده است، واقعاً جای حرف باقی نمی‌گذارد. از ایدهٔ آن گرفته تا به تصویر کشیدن آن، همه و همه آدم را دائماً شگفت زده می‌کند و در بعضی از بخش ها داستان به قدری عجیب یا حتی احساسی پیش می‌رود که آدم نمی‌تواند دست هایش را از روی سر خود بردارد. علاوه بر آن، نگاه نقادانه می‌تواند دید شما را نسبت به سریال باز تر کند و در بسیاری از بخش های مختلف می‌توان واضحا صحنه‌ هایی را دید که با تدوین حرفه‌ای منظوری را به مخاطب می‌رساند یا نمادگرایی هایی خلاقانه و باتوجه به موضوع داستان، فوق‌العاده قابل درک و جالب در خود دارند. همه اینها کمک می‌کنند تا دید جدیدی از دنیا داشته باشیم. احساسات ما بارها با هیجان ترکیب شده و یا جریحه دار می‌شوند. می‌توان هر برداشتی از نقشه کی‌اِر کرد و در نهایت همه این موارد هستند که آدم را به وجد می‌آورد که یک داستان و تعدادی دیالوگ چجوری می‌تواند یک آدم را مجاب به فکر کردن بیش از حد کند.
اگر کمی بیشتر به آن دقت کنیم، میفهمیم این سریال پر از نمادگرایی ها و نکات مختلفی که بعضا به آینده بشریت اشاره دارند توجه بسیار ویژه‌ای کرده است. کارگردان این سریال، آقای بن استیلر که بیشتر به دلیل ایفای نقش های کمدی شناخته می‌شود، به خوبی توانسته از سبک خود فاصله بگیرد و این سریال علمی-تخیلی و روانشناختی را به وجود بیاورد.
با کمی دقت، می‌توان فهمید که این سریال از ابتدای شروع خود دارد با نحوه تعریف داستان به ما وضعیت حاکم بر دنیا و سیاستی کثیف که هنوز از آن استفاده می‌شود اشاره می‌کند. وجود یک شخص که به علت قدرت زیادی که داشته است و با شرکت خود، می‌خواهد از مردم و سادگی آنها سوءاستفاده کند.

Severance Soundtrack Apple TV Plus Every Song Season 1 Episode 3

با اتفاقاتی که در سریال دیده می‌شود، واضحا می‌توان فهمید که این شخص فکر همه جا را کرده است و شست و شوی مغزی را به بهترین شکل ممکن بلد است. او با وادار کردن مردم به کار کردن در شرکت خود، کاری کرده است که یک بُت از او بسازند و بدون فکر کردن، فقط کار کنند؛ درحالیکه اولین دیالوگ فیلم می‌گوید:« تو کی هستی؟»
سوالی که شاید ساده بنظر برسد اما جواب دادن به آن، با مفهوم این سریال، چالش برانگیز است. مردم چه کسانی هستند؟ کسانی که چشم های خود را بسته‌اند و فقط برده‌داری را ترجیح میدهند، یا واقعا آگاهی ندارند؟ (شخصیت های بیرونی)
شاید هم مردم کسانی هستند که به دنبال آزادی خود هستند، کی می‌داند؟ شاید اشخاصی هستند که درونشان آزادی را میخواهد اما ترسی که دارند جلوی آنها را می‌گیرد و یا احتمال دارد که درحال تلاش برای آزادی خود باشند، چه کسی می‌داند؟ (شخصیت های درونی)
می‌توان به هزاران شکل و از دیدگاه های مختلف محتوای این سریال را بررسی کرد. با کمی توجه به خرج دادن، می‌توان واضحا فهمید که درونی ها عملا نمی‌دانند با آن اعداد دارند چه کارهایی می‌کنند، صرفا وقت خود را در محیط کار می‌گذرانند و هیچ ایده‌ای ندارند که در دنیای بیرون چه اتفاقی می‌افتد و خود بیرونی آنها چه کسی است. به نوع حرکات مارک دقت کنید، ربات‌گونه بنظر نمی‌رسد؟ آشنا نیست؟ من که به یاد شرکت ها و افراد بزرگ زیادی می‌افتم اما شما را نمی‌دانم! می‌خواهم به این نتیجه برسم که شاید درونی ها همان شخصیت های واقعی هستند که بیرونی ها نمی‌خواهند آن را نشان دهند، یا هر چیز دیگری.

Severance 59236af0ce1f4e018a0004156cff8cfa

چیز دیگری که بسیار قابل توجه است، اشاره سریال به پیشرفت تکنولوژی است و می‌توان ساعت ها به آن فکر کرد که آینده امکان دارد چگونه باشد و این بسیار ترسناک است! این موضوع ها، سیاست های کثیف، پیشرفت تکنولوژی، آزادی خواهی مردم، خودنشناسی مردم، حتی چرا پیچیده‌اش کنیم؟ خود داستان سریال، همه و همه کمک می‌کنند تا آدم ساعت‌ها به فکر فرو برود و به نقل قول از احسان منصوری:

چیزی که من را وادار به فکر کردن کند، اثری ارزشمند است.

البته بعضی ها می‌گویند بخش داستانی باگ های خودش را دارد مخصوصا این موضوع که افراد جدا شده و درونی ها بدون دانستن هیچ چیزی درمورد دنیای بیرونی، قادر به انجام یک‌سری فعالیت هایی که در قسمت ۵ و ۶ فصل دوم می‌توان دید اما اسپویل نخواهم کرد، هستند. اما دلیل واضح برای آن، این است که کارمندان بخش جدا شده، فقط خاطرات کاری خود را جدا می‌کنند و بدن و توانایی ها و… همان است، مگرنه پس خواندن اعداد هم نباید بلد باشند!

ببینید این سریال را نمی‌توان در چند خط خلاصه از اینکه چرا باید آن را دید دقیق تحلیل کرد اما به راحتی می‌توان چند ساعت درمورد آن و موضوع های اجتماعی و سیاسی که بر آن دست می‌گزارد صحبت کرد.
اگر از بحث نمادگرایی ها فاصله بگیریم و به دیگر بخش ها بپردازیم، قسمتی که نظرم را به شدت جلب کرد،

اسپویل قسمت هفتم فصل دوم

قسمت هفتم بود؛ این قسمت همانطور که می‌دانید نگاهی به گذشته زندگی مارک و شرایط حال حاضر جما است و این قسمت لحظه به لحظه‌اش مو به تن آدم سیخ می‌کند. داستان قوی، فیلمبرداری شاهکار، تدوین باورنکردنی، اجرا های فوق‌العاده، موسیقی غیرقابل توصیف و اتفاقات داستانی باورنکردنی، همه و همه این قسمت را با اختلاف به بهترین قسمتی از یک برنامه تلویزیونی تبدیل کردند که در چند سال اخیر دیده‌ام.

Screenshot 840

 

 

از آن بگذریم، بخش تدوین و فیلمبرداری این مجموعه با بودجه بسیار هنگفت متعلق به این سریال، شاهکاری خلق کردند که تا مدتها باید از آن یاد بشود. نورپردازی و فیلمبرداری این فیلم به قدری جذاب هستند که در لحظه مانند کودکی که برای اولین بار کارتون موردعلاقه‌اش را می‌بیند چشمانم گرد می‌شود و دهانم باز می‌ماند. این موضوع در قسمت هفتم فصل دوم کاملا مشاهده می‌شود. گروه تدوینگران این سریال هر دفعه من را شگفت‌زده‌تر می‌کنند و من مانند کودکی پنج ساله در پوست خود نمی‌گنجم و به بالا و پایین می‌پرم.
می‌توان با اختلاف گفت یکی از دلایل خوب بودن این سریال، تدوین فوق‌العاده قوی آن است که همیشه مخاطب را سرزنده نگه می‌دارد. مخصوصا درمورد تیتراژ ها، کارگردان هنری این سریال در بخش تیتراژ ها هم گل کاشته‌است. من میخواهم بیشتر اعصابتان را با نمادگرایی ها خرد نکنم اما نمی‌شود، ولی چشم؛ سعی‌ام را خواهم کرد. خواهش میکنم یکبار تیتراژ ها را ببینید، هماهنگی صدای نوت های پیانو و درست و دقیق بودن آنها؛ نمی‌توان حتی به آن ایرادی گرفت، مخصوصا زمانی که بفهمید تیتراژ سریال درحال توضیح داستان و مفهوم severance به ما است و می‌توان با تحلیل آن هم نتایج عجیبی گرفت و همه آنها واقعا شگفت انگیز هستند! حتی موسیقی و مرموز بودن آن به کنجکاو شدن مخاطب برای فهمیدن ادامه داستان کمک شایانی می‌کند.
موسیقی این سریال در بعضی از سکانس ها از موسیقی های معروف بهره گرفته شده است؛ به ویژه استفاده‌ای که از موسیقی متالیکا کردند و شباهت معنایی آن با داستان از خلاقانه ترین آنها بوده است. از قسمت هفت و موسیقی La vasle à mille temps و هماهنگی آن با تدوین فوق‌العاده هم نمی‌توان گذشت که باز هم گل کاشته‌اند.

 

HJxsRmdZTeEwgTTniEaEnV

حقیقتاً امروز در دلم با خودم گفتم که این سریال در ایران محبوب نیست و چقدر خوب میشود اگر این آثار فاخر بیشتر مورد توجه قرار بگیرند. انشاالله بعد از پایان فصل دوم تحلیل و بررسی‌ خواهیم داشت، اما در نهایت باید بدانیم که این سریال به کمک مواردی که به آنها اشاره کردیم از جمله موسیقی و تدوین و داستان فوق‌العاده، همه دست بر دست هم داده‌اند تا جایگاه این اثر برای بنده در قلبم قرار بگیرد و اگر بخواهم نمره‌ای به آن بدهم، بدون شک نمره کامل را از من دریافت خواهد کرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *